loading...
عشق وعاشقی
مرتضی بازدید : 204 پنجشنبه 18 اسفند 1390 نظرات (2)

__________________
IRAN_____IRAN_____________________________________ ______
_IRANIR__IRANI____________________________________ ________
_IRANIRANIRANI____________________________________ ________
_IRANIRANIRANIR___________________________________ ________
__IRANIRANIRANI_______________IRANIRANIRANIRA_____ ________
__IRANIRANIRANIRANI_________IRANIRANIRANIRANIR____ ________
__IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__ ________
___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA ________
___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA ________
__IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRNAIRA_ ________
_IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN_ ________
_IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA__ ________
__IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__ ________
__IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__ ________
___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANI__ ________
____IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN__ ________
_____IRRNIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA__ ________
______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN I_______
_____IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANI R_______
______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN ________
______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__ ________
__________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__ ________
___________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR_ ________
___________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRI RA______
_____________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANI IRA_____
______________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN IRAN____
___________________RANIRANIRANIR____IRANIRANIRANIR ANIRAN__
______________________IRANIRAN_______IRANIRANIRANI RAN_____

مرتضی بازدید : 203 شنبه 29 بهمن 1390 نظرات (0)

من زخم دلت بودم ، پویای دلم گشتی
مرهم به دلت بستم ، غوغای دلم گشتی
باران دلت بودم ، در کوه تنت پنهان
چون چشمه جوشان ، صحرای دلم گشتی
آنگه که زدم پنجه ، برتار دلت ای دوست
موسیقی جانبخش ، رویای دلم گشتی
از شیشه بنا کردند ، بنیان دل تنگت
چون قصر بلورین ، دنیای دلم گشتی
چون شمع شدی سوزان ، برجان و دلم تابان
تا روشنک بزم ، شب های دلم گشتی
صورتگر نوپای ، احوال رخت بودم
چون نقش چلیپای ، دیبای دلم گشتی
در مجمع دلداران ، مختار و رها بودم
چون سلسله مهری ، بر پای دلم گشتی
آزاد و رها بودم ، در بند شدم اینک
شادم که در این محبس، یارای دلم گشتی



مشتاق دلم بودی ، من باغ دلت گشتم
در کشتی بحر عشق ، سکان دلم گشتی
از هر نفست روحی ، از کالبدم خیزد
انفاس مسیحای ، ایمان دلم گشتی
اسرار دل و جان چون شعر از نگهت ریزد
شیوایی هر شعر ، دیوان دلم گشتی
از نرمی و حسن و لطف، چون شاخ گلی بودی
تک شاخ گل سرخ ، گلدان دلم گشتی
ای شیفته جانان ، دیگر به چه می تازی
اینک که تو تک تاز ، میدان دلم گشتی
رفتی و سبوی دل ، خالی ز شرابت شد
می باز بر این تشنه ، باران دلم گشتی
زین شرحه چه ها گویم ، ای شرح زبان من
آغاز دلم بودی پایان دلم گشتی




در تیرگی شامت ، شب تاب دلت بودم
چون ماه سپهر دل ، مهتاب دلم گشتی
گفتی که مرا دریاب ، ای تاب و توان دل
من تاب دلت گشتم ، بی تاب دلم گشتی
من فاتح دژهای ، دل های کسان بودم
تو فاتح یکتای ، ابواب دلم گشتی




آنگاه که پیوستند ، جان من و تو در هم
آفاق دلت گشتم ، الهام دلم گشتی
گفتی که برفت از دست ، آرام و قرار دل
آنگه که شراب هجر ، ، در جام دلم گشتی
گفتم به نهان با تو ، از هجر چه می گویی
اینک که تو آغاز و ، فرجام دلم گشتی
گه گاه در اندیشه ، رخسار تو می دیدم
فریاد که رخسار ، مادام دلم گشتی
دیگر مرو از پیشم ، مهمان دل ریشم
پیش آی که چون شهدی ، در جام دلم گشتی




پایان رهی بودیم ، زین راز شدیم آغاز
بر بال دلم بنشین ، پرواز دلم گشتی
این راز مگو زنهار ، با بی خبران اغیار
گنجینه به دل بسپار ، همراز دلم گشتی




چون زمزمه ای گشتم ، کارام دلت باشم
آرام دلم بردی ، فریاد دلم گشتی
استاد بدم چندی ، در مکتب من بودی
این رابطه وارون شد ، استاد دلم گشتی
اکنون که بشد اینسان ، آباده ما ویران
در کوی پریشانی ، میعاد دلم گشتی




گفتی که به شب ها خواب ، از دیده گریزان شد
من خواب دلت گشتم ، بیدار دلم گشتی
گفتی که دوائی کن زین زخم دل ما را
درمان دلت گشتم ، بیمار دلم گشتی
گفتم نفسم درماند ، آهسته نما اقدام
گفتی که توئی راکب ، افسار دلم گشتی
از مهر چه می خواهی ، ای تشنه این چشمه

انکار همی بودم ، اقرار دلم گشتی

مرتضی بازدید : 197 شنبه 29 بهمن 1390 نظرات (0)

  این روزها خودم انقدر سیگار برای دود کردن دارم تو دیگر کبریت برای آتش زدن روح و روانم نکش لعنتی....       کمر بسته ام به خودکشی ...بیخیـــال هم نمی شوم ... هم دست اند با من

مرتضی بازدید : 182 شنبه 29 بهمن 1390 نظرات (0)

اینجا برای از تو نوشتن هوا كم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا كم است
اكسیر من ! نه اینكه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این كیمیا كم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا كه از اهالی این روزگار نیست
امشب ولی هوای جنون موج می زند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای كاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین

دریا هم اینچنین كه منم بردبار نیست

مرتضی بازدید : 138 شنبه 29 بهمن 1390 نظرات (0)

این خاطــرات کـــهنه

دیگر به دردم نمی خـــورد…

مــفـت میفرو شــــم… به دوره گـردی که سـر ظهر

در کوچـــــــــــــــه پرســــــــــه میـــــــزند

و جایــــش بســته ای نمـــــــــــــک میگیرم….

بیشـــــتر به کارم می آید !

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 132
  • بازدید سال : 633
  • بازدید کلی : 4,094